مي كنيم شما را با مفهوم ایده در فرایند نگارش فیلمنامه آشنا کنیم. برای روشن شدن مطلب گاهی ویرایش مختصری در مطالب نقل شده انجام گرفته است. اما این صفحه بسته نیست، شما هم می توانید با پيشنهاد نمونه ها، نقل قول ها و یا مطالبی از خودتان ما را در تکمیل آن یاری کنید. پیشاپیش از مشارکت شما در توسعه اين صفحه سپاسگزاری می کنیم.
متن های پیشنهادیتان را به آدرس info@simafilmideh.com ارسال کنید.
کمتر کسی را می توان یافت که کم یا زیاد به فیلمهای سینمایی و سریال های تلويزیونی علاقمند نباشد و بسیاری اوقات فکر یا ایده ای در سر نداشته باشد که آرزو کند کاش بر اساس آن فیلمی ساخته می شد. شايد شما هم فكري داشته باشيد. خوب! همين برای اینکه با ما همراه باشید کافی است.
ممکن است با دیدن یک صحنه تصادف، يك گفتگوي پرحرارت، غروب آفتاب، دزدی در حال فرار یا حرکت یک ماشین و یا گاهی با داشتن حسی عجیب نسبت به يك امر، فکری در ذهن شما شکل گیرد. این فکر که اگر می شد این صحنه یا تجربه را به داستان يا فیلم تبدیل کرد، عجب فیلم جذابی می شد. هرگز فراموش نکنید این می تواند سرچشمه ای برای نوشتن یک ایده باشد.
همیشه به خودم می گویم :
احمد خدا تو را مي بيند و از اينکه با اين معلوليت شديد تلاش کرده و مراحل زندگي را با اميدواري طي ميکني خيلي خوشش مي آید و چه چيزي بالاتر و بهتر از اين وجود دارد. پس با توکل به خدا حرکت کن و سختيها را حکمتی از طرف او بدان زیرا تو را به درختي تنومندی تبديل مي کند که در بيابان رشد کرده و به بار نشسته ، پس هيچ طوفانی نمي تواند تو را بشکند ...
"با بال شکسته پر کشیدن هنر است"
این را همه پرندگان می دانند
فرزانه حبوطی شاعر و نویسنده جوانی است که با بالهای شکسته اش توانسته تا اوج پر بگیرد و تا جایی رسد که جز خدا نبیند آرزویی که همان شدنش بسته به ایمان عمق قلبی است. این اولین گفتگویی نیست که افتخار انجام آن را با عضوی از جامعه معلولان داشته ام ولی بار نخستی است که قلمم عاجز از انعکاس دقیق حس زیبای درونی ام است چرا که برای درک بهتر و عمیق برخی از مسایل گاهی اوقات لازم است از نزدیک با آن مواجه شوی تا روند آن را لمس کنی. هر چه بگویم تنها مشتی از خروار است و شمه ای است از تشعشع مثبت این گفتگو.
- درباره بیماری ای که باعث معلولیت شما شذ توضیح دهید و اینکه چطور با بحرانهای ناشی از آن کنار آمدید؟
به طور مادرزادی این بیماری از هنگام تولد با من همراه شد. مادرم متوجه می شوند که در حین در آغوش گرفتن و انجام کارهای من ، مدام گریه می کنم و زمانی که من را نزد پزشک می برند به مادرم توصیه می کنند که به جهت اینکه استخوانهای من خیلی نرم و شکننده است باید احتیاط زیادی بکنند. در اوایل بیماری من را «راشیتیسم» تشخیص دادند چندین سال پیگیر درمان من بودند. در 15 سالگی به من گفتند که پوکی استخوان دارم و دلیل آن کم کاری غده پاراتیروئید است و بدن من کلسیم جذب نمی کند و مدتی پس از آن اسم علمی بیماری من را استئوژنز ایمپرفکتا که معادل فارسی آن بیماری استخوان شکننده است نامیدند و گفتند به مرور زمان استخوانهای من می شکنند و هیچ درمانی وجود ندارد.